جدول جو
جدول جو

معنی کال پتی - جستجوی لغت در جدول جو

کال پتی
برنج دم نکشیده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شهر کوچکی است در شمال هندوستان و 15570 تن سکنه دارد، ابنیه و آثار قدیمی و کارخانه های شکر و کاغذسازی دارد، در زمان اکبرشاه شهر بزرگ و آبادی بوده است، (قاموس الاعلام ترکی) : بواسطۀ این نفاق که در میان برادران بهم رسید شیرخان دلیر گشته بکنار گنگ آمد و لشکر به کالپی آورد، (تاریخ شاهی ص 155)
لغت نامه دهخدا
اسم مازندرانی وسمه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(لِ پَ)
لال و پتی. که زبان او گیرد. که بعض حروف از مخارج خود ادا کردن نتواند. و در تداول خانگی، که درزبان لکنتی دارد (کودک و غیره). رجوع به پتی شود
لغت نامه دهخدا
(نِ پَ)
نان خالی. نان خشک. نان تهی. نان بی نانخورش
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز واقع در 118هزارگزی جنوب خاوری کبود گنبد. دامنه و معتدل است و 18تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین میشود و محصول آن عبارت است از غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت است و راههای مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کاپْ پُ)
خانوادۀ معروف فلورانس. - ژینوکاپ نی مدافعنظامی جمهوری شد (1350- 1420 میلادی) ژینوکاپ پنی، رجل سیاسی و مورخ، متولد در فلورانس (1792- 1876 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دهی است از بخش موسیان شهرستان میشان واقع در 30هزارگزی شمال خاوری موسیان کنار راه مالرو شوش به دهلران. دشت است و گرمسیر و دارای 400 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل مردم آن زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا چادر و قالیچه و عبا بافی است. راه آنجا در تابستان اتومبیل رو است و ساکنین از طایفۀ سادات می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاک پزی
تصویر کاک پزی
شغل و عمل کاک پز، دکان کاک پز: (و آنجا کاک پزی است و کاک پاکیزه نهاده) (اسرارالتوحید)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پلو. طرز تهیه: گوشت بره خام را در روغن و پیاز و کشمش تاب داده در پلو گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
ماش پتی غذایی آبکی و خورش مانند استاین غذا را بیشتر در زمستان
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی با عرض و طول و قطر مشخص که در ساختمان به کار ورد
فرهنگ گویش مازندرانی
نانی از آرد، عدس پخته و کدوی آب پز
فرهنگ گویش مازندرانی
کلوخ
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم قدکوتاه، نوعی پرنده ی کوچک و بی رنگ به اندازه ی چگاوک
فرهنگ گویش مازندرانی
آبکی و رقیق
فرهنگ گویش مازندرانی
کهنه هایی که برای جدا کردن باروت با ساچمه یا گلوله، وسیله
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که لکنت دارد، الکن
فرهنگ گویش مازندرانی
پختن برگ درخت لرگ جهت جلوگیری از بوی بد و تابستانه ی پا که
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی پشتی که از پشم بافند، دوش توبره ی کشاورزی و چوپانی
فرهنگ گویش مازندرانی
خربزه ای که یک طرف آن رشد نکرده باشد، این واژه در مورد اشیا
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم پخته، برنج یا خوراکی که خوب پخته نشود، نارس
فرهنگ گویش مازندرانی
الکن، لال
فرهنگ گویش مازندرانی
تازه پر در آورده
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مکانی در آلاشت واقع در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی بچه گانه
فرهنگ گویش مازندرانی